یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تو خدایی

یا رب نظر تو برنگردد

یه وقتایی هست که کلی زور می‌زنی و جون می‌کنی کلی خودتو خفه می‌کنی و به در و دیوار می‌زنی اما تهش از توان تو خارج میشه دیگه کاری از دستت برنمیاد و فقط می‌تونی منتظر نتیجه بمونی.

Over thinking

یا رب نظر تو برنگردد 

دیروز تو اتوبوس نشسته بودم به اینکه کارهام تو چند روز قبل چه طور پیش رفته بود فکر می‌کردم.

"اگر امور دانشجویان بگه باید روال اداریش طی بشه چی؟ اگر تایید مدرک سر وقت انجام نشه چی؟ اگر دارالترجمه سرش شلوغ باشه کارمو قبول نکنه چی؟ "

این روزا چه طور می‌گذره

یا رب نظر تو برنگردد 

.

این روزا چه طور می‌گذره؟

تو یه انتظار و نارضایتی عمیق که بعضی وقتا بد سر باز می‌کنه و بعضی وقتا اصلا خبری ازش نیست.

Face yourself

یا رب نظر تو برنگردد 

قبلاها مرتب عکس پروفایلم رو عوض می‌کردم اما الان فکر کنم بیش از یک ساله که عوضش نکردم. واقعا عاشق این تصویر و مفهوم پشتشم. 

فیس یورسلف. با خودت رو به رو شو.

جوراب‌های خال خالی کریسمس

یا رب نظر تو برنگردد

دیروز اولین کادوی کریسمس زندگیم رو گرفتم. اونم وقتی که حدود دو ماه از کریسمس گذشته!

قبلا واسه زهرا تعریف کرده بودم که سر کریسمس گیر دادم به مامان که برام کادو بخر. البته شوخی شوخی.

دیروز که خونش بودم یه جفت جوراب مشکی ساق بلند خال خالی داد دستم و گفت خیلی وقته برات کادو کریسمس خریدم نشد که بهت بدم.

برام جوراب ساق بلند خرید. چیزی که خودش خیلی دوست داره.

فقط این تو سرم می‌چرخه که چه طور این فرشته تو زندگیم پیدا شد؟ 

زیموفیلیا 2

یا رب نظر تو برنگردد 

گاهی پیش می آید که دلت یک اتفاق خوب می خواهد.

اتفاقی که از روزمرگی نجاتت دهد.

اتفاقی که حالت را خوب کند.

حتی حاضری در هوای یخ زده ی زمستان پیاده قدم بزنی، به هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.

نمی دانی چه می خواهی.

فقط می گویی منتظر یک اتفاق تازه هستی.

به ترنمی دلبسته می شوی و روزی هزاربار با گوش جان آن نوای موسیقی را می شنوی،

اما باز هم نمی دانی که چه می خواهی

آشفته و بی قرار هستی.

و باز هم نمی دانی که چه می خواهی.

من راز این بی قراری ات را می دانم.

دلت یک دوست می خواهد!

کسی را که فقط بشود با او چند کلام حرف زد.

شاید هم گاهی دلت یواشکی چیز بیشتری بخواهد.

شاید هم دلت به سرش زده باز عاشق شود!!!

#شیما_سبحانی

از کتاب: خیال بافی ها

زیموفیلیا

یا رب نظر تو برنگردد 

چند وقت پیش با یکی از دوست‌های جان که کاملا با فکر و برنامه و علاقه تصمیم گرفتم بهش نزدیک‌تر بشم، بهم گفت شبیه زاموفیلیام! حالا چی هست این زاموفیلیا؟ 

متنی که نمی‌خونی

یا رب نظر تو برنگردد 

نمی‌دونم اینا رو خودت نوشتی یا نوشتن دستت دادن و گفتن بخون. نمی‌دونم دقیقا کی هستی و افکارت چه طوریه. نمی‌دونم مثل سلبریتی‌های ابله مایی یا جوری که نشون میدی یه کتابخونه‌ی متحرک با آی‌کیوی در حد نابغه‌ای. اینا رو نمی‌دونم اما سخنرانی چند دقیقه‌ایت اونم جایی که مال سیاستمدارهاست به عنوان یه جوون 24 ساله تحسین‌برانگیز بود. (مثل کل مسیری که اومدی و برام تحسین برانگیزه) . انقدر که بخوام بعدا دوباره حرفات رو دوره کنم.

مرسی کیم نامجون 

توییت سازمان ملل!

یا رب نظر تو برنگردد 

I'm Nooshin and I'm from Iran. As I attempt to love myself I want to change many things about me & my life. I'm trying to be strong because I know my hard days will come soon. I just try to don't scare of future... 

#SpeakYourself

#WhatIsYourName

این توییتی بود که امروز بعد از سخنرانی نامجون تو سازمان ملل نوشتم. می‌ذارمش اینجا تا یادم بمونه.

سینی‌های چای

یا رب نظر تو برنگردد 

دیشب بعد از چای دادن به کل مسجد، نشسته بودم کنار دیوار. داشتم سقف گنبدی مسجد رو تماشا می‌کردم و تو حال خودم بودم. 

یه مرتبه صدای خودم تو مغزم پیچید که خطاب به خودم می‌گفت: فهمیدم چرا تو دهه فقط امشب اومدی مسجد! حتما امشب کسی نبوده چای بده! شاید هم بوده و امام حسین دلش می‌خواسته تو چای بدی🤷🏻‍♀️

پ. ن: یک ربع از نماز نگذشته بود که سینی حلوا اومد زنونه بعد هم سینی‌های چای. ما هم که دم در و دم دست!  اما خوش گذشت