یا رب نظر تو برنگردد
امروز از اون روزا بود. دوشنبه رفتم شرکت و گفتن مدارکم ناقصه. مدرک مالی ازم میخواستن که تو چک لیست نبود. برگشتم خونه. بدحال هم برگشتم. تو مترو یه خانم مسنی رو دیدم که خیلی سخت راه میرفت فجیع سینهش خس خس میکرد اما دستمال آشپزخونه آورده بود بفروشه. تا چند ساعت داشتم دیوونه میشدم. نمیدونستم باید به کی لعنت بفرستم. به مترو؟ به مریضی؟ به بدبختی و نداری؟ به این جامعه که معلوم نیست داره چه شکلی میشه؟ باعث و بانیهاش؟