یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

19 جون

یا رب نظر تو برنگردد 

امروز از اون روزا بود. دوشنبه رفتم شرکت و گفتن مدارکم ناقصه. مدرک مالی ازم می‌خواستن که تو چک لیست نبود. برگشتم خونه. بدحال هم برگشتم. تو مترو یه خانم مسنی رو دیدم که خیلی سخت راه می‌رفت فجیع سینه‌ش خس خس می‌کرد اما دستمال آشپزخونه آورده بود بفروشه. تا چند ساعت داشتم دیوونه می‌شدم. نمی‌دونستم باید به کی لعنت بفرستم. به مترو؟ به مریضی؟ به بدبختی و نداری؟ به این جامعه که معلوم نیست داره چه شکلی میشه؟ باعث و بانی‌هاش؟

تو خدایی

یا رب نظر تو برنگردد

یه وقتایی هست که کلی زور می‌زنی و جون می‌کنی کلی خودتو خفه می‌کنی و به در و دیوار می‌زنی اما تهش از توان تو خارج میشه دیگه کاری از دستت برنمیاد و فقط می‌تونی منتظر نتیجه بمونی.

Over thinking

یا رب نظر تو برنگردد 

دیروز تو اتوبوس نشسته بودم به اینکه کارهام تو چند روز قبل چه طور پیش رفته بود فکر می‌کردم.

"اگر امور دانشجویان بگه باید روال اداریش طی بشه چی؟ اگر تایید مدرک سر وقت انجام نشه چی؟ اگر دارالترجمه سرش شلوغ باشه کارمو قبول نکنه چی؟ "