یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلسله ی خاکِ نور

یا رب نظر تو برنگردد...

خاکِِ نور که نوشتم بیشتر خاکِ خون است منتها چون خون های ریخته بر آن خاک ها یک سر نور و نجات است؛ میگویم خاکِ نور

تو بخوان راهیان نور

داستان من و ترمیم مسیرم در امتداد شهدا؛ در سفر راهیان نور.

خاکِ نور 1

یا رب نظر تو برنگردد...

.

#اول#هویزه

مادر سه شهید از خانواده خالقی پور(داوود، رسول، علیرضا) در روز شهادت فرزند ارشدشان در هویزه برایمان صحبت کردند. مادری که جواب دلسوزی های اطرافیان را بابت اینکه فرزندانشان شهید شدند و همسرشان در لبنان و کردستان میجنگیدند اینطور دادند: ناراحتم اما نه برای چیزی که شما فکر میکنید. ناراحتم از اینکه کم پسر دارم که فدای اسلام و امام کنم.

هدیه ی عمو

یا رب نظر تو برنگردد...

این بار روز گلستان شهدا رفتنم معلوم نبود. اول برای چهارشنبه عصر برنامه ریزی کردم. نشد. امید گفت برویم بیرون شام بخوریم. اتفاقا خیلی هم خوش گذشت. اما گلستان شهدا رفتنم منتفی شد.

از قبل برنامه ریزی کرده بودم عصر پنجشنبه با ساره برویم میدان امام. آخر شب پیام داد فسقلی خوشگلش مریض شده و ظهر نوبت دکتر دارد. در نتیجه قرار ما به صبح منتقل شد و از میدان امام به خانه ی ساره.