یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

لباس شخصی

یا رب نظر تو برنگردد...

(خطاب به بزرگوار #لباس_شخصی سپاهی که در حمله ی تروریستی به مجلس با جان به سوی خطر میدویید.)

سلام برادر جان منورِ توی تصویر که حتی صورتت را ندیدم.

خوبی؟ اوضاع؟ احوال؟

زخمی که نشدی؟ امیدوارم بعد از یک روز پراضطراب افطار کنار زن و بچه آب جوش نبات مفصلی زده باشی و زیر باد کولر آبی استراحت کنی.

توفیق نداشتیم صورتت را زیارت کنیم اما همین تصویر از پشت سرت هم بدجور دلبری میکند. البته در مقام برادر!

سر و وضع ساده ات. همان لباس هایی که بچه بسیجی ها و حزب اللهی ها را به خاطر می آورد دوست داشتنی ات میکند.

و بیشتر از اینها دویدنت با زبان روزه و با تمام وجود به سمت خطر، گلوله، جراحت، وحشی های بی مغز قرن 21، شاید شهادت و نهایتا آسایش امثال من. امثالِ منِ قدرنشناس.

امثال منی که کل سال تو را و شغلت را و تفکرت را و راهت را زیر پا له میکنیم اما تا به قول حضرت دلبر ترقه ای در می شود از ترس در سوراخمان میخزیم. و چشممان به امثال توست.

ببخش که انقدر وقیحیم. ببخش که در آرامشی که به بهای خون رفقایت داریم به تو، به آرمانت پشت میکنیم.

به امثال تو که واژه ی مرد را معنی میبخشید...

همیشه خوب باش بزرگ #مرد #سپاهی

دست سفره قلمکار!

یا رب نظر تو برنگردد...

.

بعد از دو تا امتحان پشت سر هم تصمیم گرفتم #روز_دوم #ماه_رمضان از خوابگاه بیرون بزنم و برم یزدگردی. الان که بهش فکر میکنم میبینم شاید تصمیم خوبی نبود که زبان روزه توی تابستان یزد از اتاق برم اما طبق معمول یه بیخیال گفتم و زدم بیرون.