یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

مسئول راهیان!

یا رب نظر تو برنگردد...

مسئول راهیان نور یعنی:

یعنی ناهار روز اول رو یک ربع به چهار عصر خوردن

چند بار ساعت 4و 5 صبح از اردوگاه باهات تماس بگیرن برای پرسیدن آمار

شامتو به بچهایی که شام ندارن بدی

موقع رسیدن به اردوگاه کل محوطه رو چند بار بگردی تا بچهات رو جمع کنی خوابگاه رو تحویلشون بدی

صبح روز اول قبل از سوار شدن در به در دنبال راویت بگردی از دم در تا وسط محوطه مثل بنز بدوی دنبالش تا راوی بیاری تو ماشینت

وقتی داری از خستگی میمیری رو پات بایستی بخندی و سعی کنی پرانرژی و باحوصله جواب بچهای اتوبوست رو بدی و باهاشون شعر همخوانی رو تمرین کنی

بدوی دنبال پشتیبان که میان وعده رو بگیره بچها گرسنه نمونن

وسط هر وعده ی غذا دو سه بار از جات بلند شی و به کارها برسی. 

وسط طوفان شن چفیه بپیچونی دور صورتت از ماشین بزنی بیرون ناهار بگیری.

.

.

.

هر چیزی که شد واقعا شیرین بود. حال سختی های سفر کربلا رو داشت. سخت بود اما لذت داشت. تو سفر کربلا حس میکردی امامت داره اذیت هاتو میبینه میخنده که به خاطر راهش تلاش میکنی. توی راهیان نور هم حس میکردم شهدا حواسشون هست که به خاطر اونا انقدر بالا پایین میرم.

بعضی وقتا با خودم فکر میکردم من که مسئول اتوبوس شهید خرازی ام باید در حد همین اسم مسئولیتم شبیهشون باشم لااقل تو همین چند روز مثل عموم خوش خلق و صبور باشم. حتی اسم عمو هم مسئولیت میاره.

.

پ.ن: اینا رو نوشتم چون میدونستم مخاطبش به جز خودم نهایتا آبجیه. وگرنه ما سر آرمان تف به ریا هستیم!

  • آفتابی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی