یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

برگشتن روزگار سهل است...

یا رب نظر تو برنگردد

اینجا شاید دفترخاطرات مجازی باشد. جایی که افراد زیادی به خواندنش دعوت نشده اند. کل داستان این است: من و سوژه هایم. من و زندگی ام. من و راهی که میروم تا برسم به جایی که باید...
من در مسیرم به سوی او...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

جا پای مولا

یا رب نظر تو برنگردد...

شروع کردم به نوشتن آن هم وقتی که چیزی در ذهنم نیست! حال و هوای اربعین است و همه حلالیت می طلبند و بعدش هم خداحافظی و راهی کربلا می شوند. کربلا خواستنی است. هر چه باشی دوست داری راهی شوی. ربطی به سن و سال و توان جسمی و معرفت و اینکه چند بار رفته ای ندارد. تنها جایی که سختی کشیدن را دوست داشتم در سفر کربلا بود. اینکه در راه زیارت امام اذیت می شدم برایم شیرین بود.

(1_گاهی اوقات فکر می کنم آیا جرات برای امام و دین مردن را دارم یا نه؟ حتی مردن هم نه؛ فدا کردن چیزهای بزرگ. الان به نظرم آمد وقتی سختی کشیدن در راه زیارت انقدر شیرین است؛ حتما مردن برای امام طعم جان می دهد. به قول شاهزاده مان احلی من العسل است لابد! هر وقت که به این ترس فکر می کنم با خودم می گویم وقتی امام زمان را دیدم ازشان می خواهم برایم دعا کنند؛ که یک ذره واهمه در وجودم نماند تا بتوانم همه چیز را بدم.

2_ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل ازآنکه شهادت رادجز به اهل درد ندهند. 

فکر کنم این عبارت حقیقت من را می گوید.)

اما این روزها اربعین و کربلای امامم برایم شیرین تر شده است.

داستان شبیه ماجرای نماز اول وقت خواندنم است.

دو چیز باعث شد بیشتر نماز اول وقت را دوست بدارم. اول حرفی که دکتر بانکی زدند: "نماز اول وقت؛ نماز اقتدا به امام زمان است"

از وقتی این حرف شنیدم همیشه مجسم می کردم وقتی نمازم را به موقع می خوانم انگار پشت سر امام زمان قامت بسته ام.

این فکر عجییییب شوق آور است. باعث می شود حتی وقتی جنازه ام هم بلند شوم برای نماز یا حاضر شوم در چمن میدان ها نماز بخوانم.

مطلب دوم که باعث شد علاقه (یا بهتر بگویم اراده و اشتیاقم) به نماز اول وقت بیشتر شود؛ تقید شهید خرازی در خواندن نماز اول وقت بود. این تقید به حدی بود که حاضر می شدند کنار جاده ای که زیر آتش سنگین دشمن است و بمباران می شود ماشین را کنار بزنند و نماز اول وقت بخوانند. به قول خودشان در هر شرایطی موقع اذان باید بروند موقعیت الله. (البته این کار برای چون عموی من که می خوانده اَعَرَ الله جمجمتک کاری سهل است)

برای چون منی که آرزویم شبیه ایشان بودن و کنار ایشان دفن شدن است؛ نماز به موقع خواندن یعنی یک واجب. واجبی که با علاقه باید انجامش دهم. چون اسطوره ام با علاقه این کار را می کرده.

امروز به فکر این افتادم که امام زمان هم حتما به پیاده روی می روند. قدم زدن در جاده ای که مطمئنی مولایت در آنجا راه می رود و نفس کشیدن در هوایی که می دانی او هم آنجا نفس می کشید بی نظیر است. اینکه در هر قدم فکر کنی شاید مولایم دقیقا همین جا پا گذاشته که من قدم برمی دارم باعث می شود بخواهی کل خاک آن جاده را یکباره در آغوش بکشی و از صمیم قلب ببوسی.

  • آفتابی

نظرات  (۱)

خوش به حال دلت... 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی